جدول جو
جدول جو

معنی آتش بند - جستجوی لغت در جدول جو

آتش بند
(چَ بَ دَ / دِ)
افسون که بدان آتش فرونشیند:
نسخه ای کز خط تست اندر دل سوزان من
سحر آتش بند یا تعویذ تب میخوانمش.
امیرخسرو دهلوی
لغت نامه دهخدا
آتش بند
فسونی که بدان آتش فرو نشیند
تصویری از آتش بند
تصویر آتش بند
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آتش برگ
تصویر آتش برگ
آتش زنه، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، فروزینه، شیاع، پیفه، آفروزه، پد، مرخ، حطب، پوک، پده، وقود، پرهازه، هود، آتش افروز، وقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش بند
تصویر پیش بند
پارچه ای که هنگام کار کردن جلو سینه و دامن خود می بندند، پیش دامن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاش بند
تصویر شاش بند
مرضی که به سبب آن بول از مجرای ادرار خارج نمی شود و مریض نمی تواند ادرار کند، حبس بول، حبس البول، احتقان، احتباس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
سنگی خاکستری رنگ که با زدن آن بر فولاد جرقه ایجاد می شود، چخماق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش رنگ
تصویر آتش رنگ
قرمزرنگ، برای مثال تو دهیّ و تو آری از دل سنگ / آتش لعل و لعل آتش رنگ (نظامی۴ - ۵۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
نوعی کمربند که اشخاص مبتلا به فتق به کمر و بر روی موضع فتق می بندند تا مانع بیرون آمدن فتق و ریختن آن به کیسۀ بیضه شود
فرهنگ فارسی عمید
تقسیم زمین یک مزرعه به قسمت های مختلف که هرسال قسمتی از آن کاشته شود و قسمت دیگر خالی و بیکار بماند تا استعداد پیدا کند
فرهنگ فارسی عمید
آنچه از چوب یا سنگ یا خشت وگل در پشت دیوار شکسته درست کنند که دیوار نیفتد، کوله بار یا چیز دیگر که کسی بر پشت خود ببندد، پشت بست، مقداری خوراک که در مهمان خانه ها و چلوکبابی ها پشت سر خوراک اول برای کسی که هنوز سیر نشده بیاورند، آب یا غذای رقیق که پس از خوردن دارو بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نقش بند
تصویر نقش بند
کسی که صورتی را بر چیزی نقش کند، نقاش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
چیزی را به آتش کشیدن و سوزاندن، افروختن آتش در چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
مرکز بلوک هشترود و قوریچای
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سموم. باد گرم
لغت نامه دهخدا
تصویری از نقش بند
تصویر نقش بند
کسی که صورتی را بر چیزی نقش کند
فرهنگ لغت هوشیار
آلت بستن گوش رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند، آنچه آویزه گوش کنند: بخواهش چنان خواست آن هوشمند ز پندش دهد حلقه گوش بند. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
خایه بند غری بند ابزار و کمربندی که به وسیله آن محل فتق را می بندند کمربند فتق، کسی که متخصص در بستن فتق و معالجه آن است
فرهنگ لغت هوشیار
مرضی که بر اثر آن بول از مجری خارج نشود و شخص نتواند ادرار کند حبسالبول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش بند
تصویر پیش بند
پیش دامن، پیش سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش باد
تصویر آتش باد
سموم، باد گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
موجب افروختن آتش در چیزی شدن سوزانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش رنگ
تصویر آتش رنگ
سخت سرخ، به رنگ سرخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش برگ
تصویر آتش برگ
آتش زنه چخماق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آتش شدن
تصویر آتش شدن
گرم شدن (آب)، آشوب بر خاستن شور و غوغا بهم رسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دیواری که پشت دیوار دیگر برای نگاهداری آن بنا کنند، آب یا شربت یا غذایی که پس از دارو یا شربت یا غذای اولی خورند و نوشند، مدد معین ردیف ذخیره (سپاه)، متمم مکمل: پشت بندش را هم بیاور، (بازی ورق) ورقی که بر اعتبار ورقهای دیگر افزاید: پشت بندش آس است -6 متعاقب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاش بند
تصویر شاش بند
((بَ))
مرضی که بر اثر آن بول از مجری خارج نشود و شخص نتواند ادرار کند، حبس البول، نهایت ترس و اضطراب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نقش بند
تصویر نقش بند
((~. بَ))
نقاش
فرهنگ فارسی معین
((بَ))
پارچه ای که به وسیله آن قسمت جلو سینه و دامن را می پوشانند تا هنگام کار لباس کثیف نشود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پشت بند
تصویر پشت بند
((~. بَ))
هر آن چیزی که پشت دیوار شکسته قرار دهند تا دیوار نیفتد، آب یا شربت یا غذایی که پس از خوردن دارو بخورند، کوله بار، بلافاصله، بی درنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش زنه
تصویر آتش زنه
((~. زَ نِ))
سنگ چخماق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش باد
تصویر آتش باد
باد گرم، باد مسموم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
Fire
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
поджигать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آتش زدن
تصویر آتش زدن
anzünden
دیکشنری فارسی به آلمانی